بانوی مهتاب????



سلام و رحمت

این روزها همش به این فکر میکنم ؛ خیلی از دختری که سال پیش بودم فاصله گرفته ام و شاید دیگر هیچ وقت نتوانم همانند گذشته شوم و کارهایی که می‌توانستم انجام دهم را انجام دهم ، حس میکنم کار نکرده و تجربه کسب نکرده زیاد دارم. اما در عوضش در ازای کارهای نکرده جوانی ام مسئولیت سنگین مادری را در ابتدای جوانی ام پذیرفته ام و با خودم فکر میکنم مادر شدن چقدر صبر و حوصله میخواهد ، فداکاری و از خود گذشتگی می خواهد ، حقیقتا الکی نیست و آنقدر شیرین است که تو حاضری تمام سختی هایش را به جان بخری تا میوه دلت فرزندت لبخندی بزند اما راستش را بخواهید همیشه همه چیز گل و بلبل نیست و این طبیعی است اما میدانم که اگر تلاش کنم خدا هم کمکم می کند و در نهایت میتوانم به هدفم برسم.

خدایا! به ما عزمی قوی در جهت تلاش کردن برای رسیدن به اهدافمان بده این روز ها روح همه ما خیلی خسته است.

خدای مهربانم! من بنده بد در گاه شما. تو را به خوب های درگاهت قسم میدهم به زودی زود جهان پر شود از بانگ انا المهدی(عج)»

 

خودت برای ظهورت دعا کن و برگرد

دعای من به خودم هم نمیکند اثری


آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها